
سوزنی سمرقندی
شمارهٔ ۱۹ - شاعر دروغگوست؟
۱
ز روزگار به جان آمدم ز غم بشتاب
اگر بنالم جای است ازین عنا و عذاب
۲
زمانه میدهدم گوشمال و می زندم
مگر که خیک شد ستم زمانه را دریاب
۳
مثل زنند که شاعر دروغگوی بود
خطاست باری نزد من این مثل نه صواب
۴
بباب مدح خداوندگار و قصه خویش
بجان پاک پیمبر که نیستم کذاب
۵
ایا گزیده اولاد پاک پیغمبر
بجاه خویش بدین قصه برنویس جواب
۶
رسید خیل زمستان و آن تموز برفت
که خلق زنده بی آتش همی شدند کباب
۷
زبر و جود تو دارم تمام جامه تن
تمام بقعه و فرزند خود برونق و آب
۸
بصدر بار تو بردارم از جهان حاجت
اگر بیک لب نان باشد و بیک دم آب
۹
ذئاب وار بهر در نرفتم و نروم
وگر روم ز در تو منافقم چو ذئاب
۱۰
تو آفتابی و مهتاب دیگران و تبش
زآفتاب توان خواستن نه از مهتاب
۱۱
بتاب سال و مه ای آفتاب فضل و شرف
بر آسمان سعادت بروزگار شباب
۱۲
بنای جاه تو آباد باد تا به ابد
سرای دولت اعدای تو خراب و بیاب
تصاویر و صوت

نظرات