
سوزنی سمرقندی
شمارهٔ ۱۰ - عشق و بهار
۱
عشق و بهار و فرقت یار و تن نزار
آورده اند بر دل من کار و صعب کار
۲
تیمار دوست با من و از من بریده اوست
هجران یار با من و از من گسسته یار
۳
فصل بهار با من نازک چو برگ گل
لشگر برون زدم چو گل سرخ در بهار
۴
تا کامکار گردم بر دشمنان ملک
یکسو شدم ز برگ گل سرخ کامگار
۵
هنگام گل ز لعبت گلرخ جدا شدم
در دیده وصال خلیدم ز هجر یار
۶
بر اختیار خلق نه بر اختیار خویش
بهر صلاح خلق سفر کردم اختیار
۷
جستند خلق رنج من از مهربان خویش
من رنجشان کشیدم و بر خود نهاده بار
۸
رنجیست اینکه چون بحقیقت نگه کنم
ناز است و راحت از پس این رنج بی شمار
۹
ای گلبن نشاط دل من بفضل کن
بی من مباش تازه و بر گل مکن کنار
۱۰
تا من چو از سفر برسم از رخان تو
بر گل کنم کنار خود ای چون گل بهار
تصاویر و صوت



نظرات