
سوزنی سمرقندی
شمارهٔ ۱۸ - در دل ترا هواست که با من جدل کنی
۱
از روی تو چو چشمه خورشید در حمل
وز زلف تو زنند شب تیره را مثل
۲
بگشای زلف تافتن اندر فتد بروز
بنمای روی تا بشب اندر فتد خلل
۳
کز روی و زلف تو بزمانی هزار بار
اندر تو آن کند که شب و روز را بدل
۴
ای در کمند زلفک تو حلقه فریب
وی در کمان ابروی تو ناوک حیل
۵
هرکو از آنت خسته شود جز بدین مبند
هرکو بدینت بسته شود جز بدان محل
۶
پنهان اجل بشوخی جزع تو اندر است
پیدا شده بخوشی لعل تو در امل
۷
ار جو که جزع شوخ تو از ناز بغنود
تا بهره یابم از خوشی لعل تو لعل
۸
در دل هواست که با من جدل کنی
در جان من مراد که با تو کنی جدل
۹
هرچند در جدل صنما دست دست تست
با من رهی مکن تو بجای جدل جدل
۱۰
من شاخ کلکم ای بت و بار هوای تو
کردست نکته بر من مرحوم مستدل
۱۱
بر هیچ نکته کلک نباشد روا مگر
بر کلک سیدالوزرا صاحب اجل
۱۲
آن صدر دین و دنیا کو کار خلق را
دینی بعلم سازد و دنیاوی از عمل
تصاویر و صوت


نظرات