
سوزنی سمرقندی
شمارهٔ ۱۶ - گویم نمردهام
۱
ایزد چو مرده خواند مر آن را که مرد نیست
من نیز خویشتن را مرده شمردهام
۲
از اعتقاد پاک وز ایمان پر خلل
بر مرگ دل نهادهام و دین سپردهام
۳
دشمن به دوستان خبر افکند مرگ من
این چند گه که زحمت ایشان نبردهام
۴
آگاه باد دشمن من زان که من هنوز
دمسخت و سرخروی و قویناک گردهام
۵
در مجلس جمال نکسبه نشسته خوش
با پنج شش حریف و خوشم نه فسردهام
۶
اندر بزرگ داشت من آن مهتر بزرگ
با مهتران زیرک بیننده خردهام
۷
بس باده لطیف مروق چشیدهام
بس شاهد ظریف نکورو فشردهام
۸
چون ره گشاده گشت، نخواهم خط همه
با خویشتن سپارم و گویم نمردهام
تصاویر و صوت

نظرات