طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۱۰۹ - تاشقلی‌جان

۱

تا کلک صنع چشم تو سرمشق ناز کرد

همچون تذرو ناز تو در چشم باز کرد

۲

آمد سلاح غمزه‌ات از بهر هوش من

کرد آنچنان به من که به محمود ایاز کرد

۳

شهد لبت که باد تبرزد غلام او

نرخ نبات مصر به رخ پیاز کرد!

۴

قد بلند سرو تو قمری به باغ دید

کوکو زد و به پیش تو عرض نیاز کرد

۵

لعل از بدخش خیزد و گوهر ز لعل تو

داند هرآنکه لعل و گهر امتیاز کرد

۶

یابد نوا ز پرده «عشاق » هرکه او

زیر و بم ترانه عشق تو ساز کرد

۷

جیب قبا چو شانه دریدم ز کوتهی

دست قضا که دامن زلفت دراز کرد

۸

این طفل اشک راز نهان درون من

آمد به نزد مردم و افشای راز کرد

۹

نوشید ز سلسبیل و ورود عافیت بهشت

هرکس به طاق ابروی تو یک نماز کرد

۱۰

صراف عشق نقد دل طغرل مرا

روز ازل به بوته محنت‌گداز کرد

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۱۰۵

نظرات