
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۱۴ - شاهمیرزا
۱
شهابآسا نگاهم از سپهر دیده میتازد
تماشا در بساط عارضش شطرنج میبازد
۲
الا شاهی که فرزینوَش رقیب کج به او همدم
مرا او بیگنه از راستی رخمات میسازد
۳
همین بار غمش عمریست همچون فیل بر دوشم
به سوی او بود آیا که اسپ بخت من تازد؟!
۴
مپرس آیین چشم ساحر آن شوخ ظالم را
که تاریک نگاهش عالمی در خاک اندازد
۵
یم هر قطره اشکم اگر طوفاننما گردد
وگر نوح است از بیم سرشکم کشتی آغازد!
۶
رود تا دامن خورشید دود آه عشاقان
فلک را تندر برقم عجب نبود که بگدازد
۷
ز یمن مقدم آن شهسوار کشور خوبی
بساط صحن غیب را تا ابد با خویشتن نازد
۸
ازین مشرق طلوع آرد شه اورنگ محبوبی
دم اندیشهات طغرل اگر چون صبح خمیازد
نظرات