
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۲۳
۱
کتاب عارضش را تا سواد خط نمایان شد
ز مضمون براتش مور مهمان سلیمان شد
۲
نگاه حیرتانگیزش بساطآراست شوخی را
رم چشم غزالان از خدنگ ناز مژگان شد
۳
تماشای بهارستان رخسارش چسان سازم
که از عکس جمال او هزار آیینه حیران شد؟!
۴
سخن میرفت در گلشن همانا دوش از زلفش
وگرنه از چه این دم خاطر سنبل پریشان شد؟!
۵
بیا ای بانی قصر دل عشاق کز هجرت
ز سیلاب سرشک من بنای کعبه ویران شد!
۶
وفا ای بیوفا هرگز نمیسازی به عهد خود
فراموشت ز خاطر گوییا آن عهد و پیمان شد؟!
۷
ز گیسوی تو تا زنار بسته بر میان طغرل
بتا رحمی به حال او که دور از نقد ایمان شد!
تصاویر و صوت

نظرات