
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۴۹
۱
یاد ایامی که هر دم با منت پیغام بود
شهد مضمون حدیث دلکشت در کام بود!
۲
دم به دم ساعت به ساعت از نوید نامهات
طرف گلزار خیال من بهار ایام بود
۳
از کلامت «واصبر واتفسیر» میکردم مدام
اضطراب مرغ دل در حقله آرام بود
۴
میکشیدم صید عشرت را به قلاب خطت
پیچ و تاب موج مکتوبت کمند دام بود
۵
نکهت رمز سواد نامه از انشای تو
در دماغ خشکمغزان روغن بادام بود!
۶
داشتم سامان مستی از کشاد معنیات
مطلع مهر نشانم از در و از بام بود!
۷
طغرل از مضمون استغناش اکنون پخته است
باغبان گلشن لطفش همانا خام بود
تصاویر و صوت

نظرات