
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۷۳
۱
شب که با یاد رخت داشت دلم سوز و گداز
برق آهم به تکاپوی تو شد در تک و تاز
۲
هوشم از سر به خیال سر زلف تو برفت
همچو موسی طرف طور دوان از پی راز
۳
صانع روز ازل را تو چه خوش مصنوعی
که به عکس تو بود آیینه را روی نیاز!
۴
لعبتان را روش پرده افسون یک موست
کرده زیر و بم عشق تو مرا لعبت باز
۵
چون به هنگام خرامی تو به گلگشت چمن
چشم نرگس به تماشای جمالت شده باز
۶
مست صهبای جمالی و به خود مینازی
یا مگر کلک قضا بسته اساس تو ز ناز؟!
۷
مرغ دل بس که به تیر نگهت معتاد است
صرف هر سفله مکن جانب طغرل انداز!
تصاویر و صوت

نظرات