
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۸۸
۱
گر زیان ظاهر نمایی در خیال سود باش
یأس تا کی بر امید چهره مقصود باش!
۲
بینشان تیر شهرت چند ای ننگ عدم
یک اثر بگذار اندر عالم موجود باش!
۳
از فروغ شوق زن بر مجمر دل آتشی
بر دماغ اهل عالم چون شمیم عود باش
۴
تا توانی مرکز این حلقه تسلیم شو
شعله شوق محبت گر نباشی دود باش!
۵
شاهد هرکس به قدر دعوی عشق خود است
گر تماشای ایازش میکنی محمود باش!
۶
چند باشی در هوای بود و نابود جهان؟!
اعتباری نیست اندر بود او نابود باش!
۷
برفشان بر مزرع دل دانه اشک امید
چون سحاب تیره یکسر در خیال جود باش!
۸
غافل از درس ادب لاف محبت تا به کی؟!
محرم اسرار عشقش نیستی مردود باش!
۹
هست تشویش تو از تضعیف تصنیف عمل
از غم بیش و کم عالم گذر خوشنود باش!
۱۰
بس که دارد نغمه «عشاق » مضراب دگر
تار و پود رشتههای پرده این رود باش!
۱۱
حبذا از مصرع بیدل که طغرل گفته است
ای ز فرصت بیخبر در هر چه باشی زود باش!
تصاویر و صوت

نظرات