
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۹۱
۱
بنای عشق گرت هست خانه ویران باش
نوای ساز فراقت بود نیستان باش
۲
اگر ز مائده عمر لذتی خواهی
دو روز بر سر این خوان غم تو مهمان باش
۳
ز کارگاه جهان کار اگر همیجویی
به غیر عشق ز کار جهان پشیمان باش
۴
نه ز اعتبار تهیست گریه شبنم
گهر شدن نتوانی اگر تو نیسان باش
۵
کشاد و بست کرم معنی دگر دارد
مباش چشم خسان دست احسان باش
۶
شرر به خرمن هستی بزن چو پروانه
بساط خویش اگر سوختی چراغان باش
۷
فسون حلقه مار سیه بود نیرنگ
خیال گردش زلفش کن و پریشان باش
۸
مباش مرکز جمعیت ادب چو خرد
ز همنشینی این مردمان گریزان باش
۹
به صورت رخ او نیست شاهد دیگر
قسم به جوهر آیینه سخت حیران باش!
۱۰
فسردگیست چو آیینه جوهر عشقت
چو زاهد از نفس خویشتن زمستان باش!
۱۱
ز رمز معنی بیدل به حیرتم طغرل
به حسن معنی کفر آبروی ایمان باش
تصاویر و صوت

نظرات