
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۵۲
۱
چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم
به صد مضراب میتازد فغانم لیک خاموشم
۲
اگر چندی که چون سروم درین گلشن به آزادی
غلام همتم جز حلقه او نیست در گوشم
۳
نصیب از قسمت جام ازل با من
مسئلهای دارم ولیکن پنبهدرگوشم
۴
خویش تا دادم عنان صبر و طاقت را
یاد پایبوسش رفته از من پیشتر هوشم!
۵
زآن روزی که جانم شد نشان ناوک تیرش
ز بار عشق او خم گشته مانند کمان دوشم
۶
تجرد مشربم آسوده اندر بستر راحت
به غیر از شاهد معنی نمیباشد در آغوشم
۷
غریق لجه عشقم چه میپرسی ز احوالم؟!
وطن در جیب خود دارم حباب خانهبردوشم!
۸
نمیباشد لباسی در بر من غیر عریانی
ندارم کسوت دیگر ز عالم چشم میپوشم
۹
برد هوش از سرم طغرل همین یک مصرع بیدل
جهان تعبیر بود آنجا که من خواب فراموشم
تصاویر و صوت

نظرات