
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۵۷
۱
ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم
زند بر هم دم صبح نشاطم ظلمت شامم!
۲
به دیوان خیالم نیست غیر از ابجد عشقش
ز نقش این نگین باشد بلندآوازه نامم
۳
گل طبعم شکفته از نسیم نکتهسنجیها
سراپا دم زند از پخته مغزی میوه خامم
۴
تپیدم ناله کردم سوختم با خویش پیچیدم
به موج بیقراری ناخدا گردید آرامم
۵
حصول مدعا در چهره دهرست ناپیدا
به جای شهد شد حنظل نصیب از دور ایامم!
۶
می شادی به هرکس قسمت از روز ازل باشد
نشد از ساقی دور فلک یک جرعه در کامم
۷
کجا آید مرا طغرل به خاطر جنت و حورش
که همچون هاله امشب من همآغوش مه تامم؟!
تصاویر و صوت

نظرات