
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۷۳
۱
تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمینساق من
غوطه در حیرت زند این دیده مشتاق من
۲
طاق ابرویش بدیدم جفت کلفت شد دلم
رفت در سودای او بر باد جفت و طاق من!
۳
بر سرم افتاده تا سودای آن شیرینسخن
میسزد بر کهکشان پهلو زند قلپاق من!
۴
ماش دل دادیم چون گندم به عشق او نخود
قسمت سیمرغ غم شد ارزن و قوناق من
۵
گوشت از تن رفت آخر در هوای وصل او
ماند در صحرای هجران استخوان قاق من!
۶
تا بدیدم ساق سیمینش دلم بیمار شد
حبذا قربان ساق او تن ناساق من!
۷
در جهان مثل قدش چاقم نمیگیرد دگر
بس که چون سرو قد او راست باشد چاق من
۸
از کمان با ضرب بازو راست تیر آید برون
شد رقیب کجسعادت راست از شلاق من
۹
طغرل اوج کمالم صید معنی میکنم
لفظ بیمعنی بود بیجا مکن اطلاق من!
نظرات