طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۲۷۹

۱

قدر مسیحا برد لعل سخندان او

عقد ثریا درد گوی گریبان او

۲

روضه فردوس را نسبت کویش مده!

گلشن جنت کجا طرف گلستان او؟!

۳

شحنه هجران او آن قدرم دور کرد

می‌نرسد گرد من هیچ به دامان او!

۴

می‌برد از همدمان در گرو او گوی غم

هرکه اگر دل نهد در خم چوگان او

۵

کوه بدخشان اگر معدن لعل آمده

مخزن گوهر بود لعل بدخشان او!

۶

سلسله زلف او پای به دامن کشید

کی بودش منطقی مانع دوران او؟!

۷

صیقل خورشید ازآن داد به رویش جلا

بود غباری مگر از خط ریحان او؟!

۸

بود نوای تواش زمزمه طغرلم

شهره آفاق شد زان همه الحان او!

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۲۲۳

نظرات