
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۸۰
۱
شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او
باشد خدنگ حادثه تیر کمان او
۲
در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال
خون میخورد ز حسرت رشک دهان او
۳
وصف حدیث موی میانش چسان کنم؟!
ترسم زیان رسد ز سخن در میان او!
۴
ریزد به خاک شربت آب نبات را
وقت سخن حلاوت شهد بیان او
۵
بادا همیشه روز و شب و لحظه و زمان
چون مردمک به خانه چشمم مکان او!
۶
از ناز اگرچه لب نکشاید مرا بود
جزء کرشمه نگهش ترجمان او!
۷
صط کمال طغرل ما رفت در جهان
از بس که شد به نخل سخن آشیان او
تصاویر و صوت

نظرات