
طغرل احراری
شمارهٔ ۳۸
۱
ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها
حیرت آیینه باشد شوخی سیمابها!
۲
احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا
شمع را نوری نباشد در شب مهتابها
۳
فرش مخمل میکند سامان غفلت دم به دم
میشود تعبیر حیرت عاقبت این خوابها
۴
طرفه آهنگی بود ساز نوای عشق را
ای خوش آن مطرب که دارد نغمه زین مضرابها!
۵
ابرویش در دعوی عشقم شهادت میدهد
راحتی چون من ندارد زاهد از محرابها!
۶
اشک عشاق از غمش امروز طوفان میکند
میشود دریا به هرجا جمع گردد آبها
۷
کم ز مجنون نیستم طغرل به صحرای جنون
خواندهام درس غمش را جمله فصل و بابها!
تصاویر و صوت

نظرات