
طغرل احراری
شمارهٔ ۶۴
۱
تا زلف تو در خرمن گل غالیهبیز است
در دور قمر بین که قران مشتریریز است
۲
ترسم که به دل رخنه زند مردم چشمت
ورنه ز چه رو خنجر مژگان تو تیز است؟!
۳
مقتول تو را نیست ازآن صورت مردن
برق دم شمشیر تو تا آیینه ریز است
۴
زحمتکش عشقم که چه هجران و چه وصلت
از دست جفای تو کجا جای گریز است؟!
۵
هرجا که ز نقش کف پای تو نشانیست
چون عرصه محشر همه دلم غلغلهخیز است
۶
افسانه حسن تو هر آن گوش که بشنید
در دعوی زیبایی یوسف به ستیز است
۷
هرکس که سواد خط مشکین تو را دید
در قافیه حسن بگفتا که تمیز است
۸
فرهنگ سخنهای دقیق من طغرل
نه طور «صراح» است نه گفتار «همیز» است
تصاویر و صوت

نظرات