طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۷

۱

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را

می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را!

۲

کرده استاد ازل شرح گلستان رخش

از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!

۳

من شهید تیغ ابرویم برای قتل من

از شکست ماه نو کن قبضه شمشیر را!

۴

مانی از صورتگری بگذر که نتوان یافتن

در تتبع‌خانه چین نقش این تصویر را!

۵

از قضا من با جفا و جبر ظلمش راضی‌ام

بس که تغییری نباشد خامه تقدیر را!

۶

بر دلم از زخم پیکانش اثر پیدا نشد

از پر عنقا بود بال رسا این تیر را!

۷

هیچ دیدستی که اندر مزرع‌آباد جهان

مرغ معنی رام گردد دانه انجیر را

۸

می‌زند چشمش کمان فتنه گر آرد به زه

با پر یک ناوک بیداد صد نخچیر را!

۹

بیش ازین الفت‌پرست و هم حیرانی مباش

تا به کی در خواب مخمل قرعه تعبیر را؟!

۱۰

بگذر از سودای اوهام خیال سیم و زر

تا کجا خواهی کشیدن منت اکسیر را؟!

۱۱

در بلای هجر او طغرل تحمل پیشه کن

رحم نبود هیچ خوی آن جفا تخمیر را!

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۳۵

نظرات