
طغرل احراری
شمارهٔ ۷۱
۱
در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است
شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است
۲
در هر کجا که بینم اوصاف خلق و خویت
با سومنات و مسجد «ما قال » زین کلام است
۳
چون غنچه لب گشایم وصف تو را نمایم
غیر از حدیث رویت دیگر مرا حرام است!
۴
حسن بتان عالم رو در زوال دارد
در اوج خوبرویی مهر تو را قیام است
۵
چشم سیاهمستت بیگانه از نگه شد
هندوی خال لعلت ناآشنای رام است
۶
ما پختگان عشقیم در مجمر غم تو
مگذار بوالهوس را از بس هنوز خام است
۷
از قسمت نخستین عشقت به ما رسیده
آیینه با سکندر جم را حواله جام است
۸
با عهد گلعذاران زنهار دل مبندید
از عندلیب گلشن با گوشم این پیام است!
۹
در بارگاه وصلت جان تحفه برد طغرل
شمشیر خونچکانت از بس که بینیام است
نظرات