طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۷۸

۱

عقیق از حسرت لعل تو خون است

هلال از شرم ابرویت نگون است

۲

به حالم رحم کن ای شوخ ظالم

که از هجر تو احوالم زبون است!

۳

چو من از یک نگه صد کشته داری

می میخانه چشمت فسون است

۴

دلم بردی و دلداری نکردی

انیسم محنت و یارم جنون است!

۵

به یاد حسرت میم دهانت

قد عشاق از غم همچو نون است!

۶

بیا ای جان که جان مستمندت

به استقبال تو از تن برون است

۷

الا ای شوخ بی‌پروای ظالم

نمی‌پرسی که احوال تو چون است!

۸

گل روی تو را تا دید طغرل

دلش چون غنچه دائم غرق خون است

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۸۴

نظرات