طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۹۵

۱

آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت

خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت

۲

بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش

قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت

۳

دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوه‌گر

دست ما اندر گریبان گل به دامان کرد و رفت

۴

بودم ایمان اگرچه در پیغمبر حسنش ولی

کفر زلفش آمد و تاراج ایمان کرد و رفت

۵

دیشب از لعل بدخشان شد حکایت لعل او

خنده‌ای از ناپسندی در بدخشان کرد و رفت

۶

برقع از رخ برفکند و چهره خود را نمود

طاقت و صبر و قرارم بر دو سامان کرد و رفت

۷

کرد با نیم‌نگه جان مرا از تن برون

مشکل سخت مرا بسیار آسان کرد و رفت

۸

تا به عرض جلوه آمد در چمن روی گلش

بلبل شوریده را در باغ نالان کرد و رفت

۹

ای خوشا طغرل که بیدل می‌سراید مصرعی

خانه دل در سر ره بود ویران کرد و رفت

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۹۶

نظرات