سلطان ولد

سلطان ولد

بخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش

۱

وان جماعت که منکران بودند

منکر قطب آسمان بودند

۲

جمله‌شان جان‌فشان به استغفار

سر نهادند کای خدیو کبار

۳

توبه‌کاریم از آنچه ما کردیم

از سر صدق روی آوردیم

۴

هر یکی بر درش شده ساجد

اشک‌ریزان ز عشق او واجد

۵

کردشان شه قبول چون دید این

دادشان از نوازش او تمکین

۶

بعد از آن جمله از وضیع و شریف

حلقه شستند گرد شاه لطیف

۷

پهلوی شه نشسته مولانا

چون دو خور که زنند سر ز سما

۸

شمس تبریز در سخن آمد

زنده شد آنکه فهم کن آمد

۹

هر یکی زان سخن به عشق پرید

هر یکی از خودی تمام برید

۱۰

بعد از آن هر یکی سماعی داد

هر یکی خوان معتبر بنهاد

۱۱

هر یکی قدر وسع و طاقت خویش

از امیر و توانگر و درویش

۱۲

بخشش آورد و میهمانی کرد

تا شود یار مهربانی کرد

۱۳

مدتی اینچنین گذشت زمان

در حضور شهان هر دو جهان

۱۴

همه چون جام و آن دو شه چون راح

همه چون لیل و آن دو شه چو صباح

۱۵

آن دو شه چون بهار و ایشان دشت

همه را تازه گشته ز ایشان کشت

۱۶

شاخ و برگ درونشان پر بار

رسته بی‌خار هر طرف گلزار

۱۷

دیده بی‌پرده ای همه دیدار

همه گشته در آن جهان برکار

۱۸

در چنین عیش و در چنین وصلت

همه پر نور و غرق در رحمت

تصاویر و صوت

نظرات