وطواط

وطواط

شمارهٔ ۷۲ - در مدح اتسز

۱

تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید

ببارگاه تو اقبال در نماز آید

۲

زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد

ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید

۳

ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد

ز حسن سعی تو دول در اهتزاز آید

۴

مجاز گشت در ایام کار دشمن تو

وگر طلب کندش عکس هم مجاز آید

۵

مگر که سالب کلی شدست کار عدوت؟

که عین سالب کلی بعکس باز آید

۶

خدایگانا ، من بازگشتم از خدمت

حرام چه ضرورت بود چو آز آید؟

۷

مرا ، شها، چو تو عزم ره دراز کنی

ز عاجزی بدل اندیشهٔ دراز آید

۸

تنم در آب دو دیده شود فسرده و لیک

دلم در آتش اندوه در گداز آید

۹

منم چو صعوه بعحز و تو بازی و هرگز

که دید صعوه کزو اقتدار باز آید؟

۱۰

بسا که پیر کند دور چرخ ، تا ناگاه

بدست چرخ جوانی چو من فراز آید

۱۱

روا بود که چو من کس برای عصمت جان

ز صحن مهلکه در حصن احتزاز آید؟

۱۲

تویی ، شها ، که هزاران هزار مثل مرا

ز یک اشارت جاه تو برگ و ساز آید

۱۳

ز تو سزد که چو من بنده ای بخدمت تو

برهنه روز زمستان بتر که تاز آید؟

تصاویر و صوت

دیوان رشید الدین وطواط به کوشش سعید نفیسی - رشید الدین وطواط - تصویر ۲۱۷

نظرات