
وطواط
شمارهٔ ۸
۱
رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
۲
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
۳
در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود
۴
وعدههای خوشم همی دادی
آن همه وعدهها سرابی بود
۵
روزگار وصال جمله گذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
تصاویر و صوت

نظرات