
وطواط
شمارهٔ ۱۸ - دربارۀ ملک اتسز
۱
شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای
از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ
۲
در روزگار دولت تو همچو ماتمی
پوشد ز هیبت تو لباس کبود چرخ
۳
تا رفت جز براه وفاقت نرفت ماه
تا بود جز بحکم مرادت نبود چرخ
۴
از روی فخر گوهر اکلیل خویش ساخت
هر نکته کان ز لفظ شریفت شنود چرخ
۵
شاها چو دست حشمت تو برسرم ببرد
در زیر پای قهر تنم را بسود چرخ
۶
هر چان طراوتست ز حالم ببرد دهر
هر چان حلاوتست ز عیشم ربود چرخ
۷
بی حسن اصطناع تو و لطف جود تو
عیشم بکاست عالم و رنجم فزرود چرخ
۸
به زین بمن نگر ، که اگر حالتی بود
والله ! که مثل من بخواهد نمود چرخ
نظرات