
وطواط
شمارهٔ ۲۵ - در حق ملک اتسز
۱
شها ، دست رادت بکردار نیک
ز آفاق بیخ بدیها بکند
۲
بداندیش را از سریر سرور
نهیبت بچاه نوایب فگند
۳
بروز وفا دست اقبال تو
در آورد پای بدان را ببند
۴
خورد آب در ظل عدلت کنون
ز یک آبخور گرگ با گوسپند
۵
چو گیتی تویی فارغ از هر نهیب
چو گردون تویی ایمن از هر گزند
۶
بگیری ، اگر رأی افتد ترا
خمیده فلک را بخم کمند
۷
خلاف تو کاریست بس بازیان
وفاق تو شغلیست بس سودمند
۸
بسا قلعه ها را که کردی خراب
بنوک سنان و بسم سمند
۹
بسابی خرد باغیان را ، که داد
بهیجا زبان حسام تو پند
۱۰
تو، ای مرد دانا ، نگویی مرا
کزین قصهٔ طوس و کاوس چند ؟
۱۱
ندیدی مگر زخم تیغ ملک
بدشت سمرقند و صحرای جند ؟
۱۲
یکی برگذر ، پس بچشم خرد
نگه کن بدین قلعه های بخند
۱۳
در مکرمات و عطا باز کن
در حادثات و دواهی ببند
۱۴
مبادا دلت از نوایب حزین
مبادا رخت از مصایب نژند
نظرات