
وطواط
شمارهٔ ۵۲ - در حق امیر زنگی حبش
۱
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش
دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
۲
میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست
روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
۳
شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر
تیر خود را کند از دیدهٔ شیران ترکش
۴
همچو مومست بر شدت باسش آهن
همچو آبست بر شعلهٔ تیغش آتش
۵
ای بزرگی ، که بود پیش ضیای عزمت
بصفت خانهٔ خورشید چو چشم اخفش
۶
گشته معدوم بر رمح توصیف رستم
گشته منسوخ بر نام تو تیر آرش
۷
تا بزحمت تن اصحاب محن بیند رنج
تا بنعمت سر ارباب نعم گردد خوش
۸
بر سر شرع بجز افسر تأیید منه
وز کف بخت بجز بادهٔ اقبال مچش
تصاویر و صوت

نظرات