وطواط

وطواط

شمارهٔ ۷۳ - در حق صابر بن اسمعیل ترمذی

۱

ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل

ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو

۲

ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو

وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو

۳

تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای

چوگان هیچ کس نربودست گوی تو

۴

هفت اختر و دوازده برج و چهار طبع

در جاه کمترند ز یک تار موی تو

۵

مهر تو جویم از دل و جان و مباد شاد

آن کس ، که نیست از دل و جان مهر جوی تو

۶

جانم ز هجر روی تو در اندهست و بس

ای صد هزار شادی و راحت بروی تو

۷

تو یوسفی بعزت و یعقوب وار هست

ما را همه سکون و تسلی ببوی تو

۸

تشریف تو رسید و بهر حالتی مرا

تشریف داده ای ز خود ، اینست خوی تو

۹

من مدح گوی تو شدم و زین مرا چه فخر؟

کامروز عالمیست همه مدح گوی تو

۱۰

این خدمتیست مختصر ایرا به پیش ازین

شد خدمتی نبشته به اِطناب سوی تو

تصاویر و صوت

نظرات