یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۱۰۱

۱

دل بر آن طره چه سود ار ز خطم بستی باز

مرغ پر ریخته را رشته چه کوته چه دراز

۲

بزی ای صعود دلشاد که بالت بستم

به کمندی که پر مرغ حرم آمده باز

۳

گفتم ای شیخ چرا این همه شاهد بازی

گفت در شرع بود مرد خدا شاهد باز

۴

آخر از زلف و زنخدان بتی افتادم

از فرازی به نشینی که ندیده است فراز

۵

گفت زاهد به ره دین تو نیائی با من

خاک بر فرق مسیحی که ز خر ماند باز

۶

دانه خال مگو گندم آدم خواره

سنبل زلف مخوان خوشه خرمن پرداز

۷

سجده یغما بر آن بت چه بر ابرو و چه ذقن

روی در کعبه بهر رکن صحیح است نماز

تصاویر و صوت

نظرات