
یغمای جندقی
شمارهٔ ۱۲۵
۱
نمیگویم به بزمم باش ساقی می به مینا کن
چو با یاران کشی می یاد خون آشامی ما کن
۲
چو ناحق کشتیم ایمن مباش از دعوی محشر
من از خون نگذرم حاشا نظیری گفت حاشا کن
۳
فلک تا چند مرغان دگر را آشیان بندی
به شاخ گل مرا هم رشته ای آخر ز پروا کن
۴
به بالین وقت بیماری قدم ننهادی از یاری
بیا اکنون به خواری جان سپاران را تماشا کن
۵
به من از مال عالم یک تخلص مانده مجنون است
به کار آید گر ای لیلیوش آن را نیز یغما کن
نظرات