
یغمای جندقی
شمارهٔ ۱۴
۱
هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا
جام شراب و گوشه میخانه بس مرا
۲
دانی به کنج صومعه ام ذکر سبحه چیست
ای کاش برده بود به زندان عسس مرا
۳
هامون چه پویم از پی محمل که می رسد
از راه دل به گوش، صدای جرس مرا
۴
ننگ آیدم ز ظل هما گرچه چرخ دون
می پرورد به سایه بال مگس مرا
۵
آخر ز سخت گیری صیاد و باغبان
پر ریخت در میانه باغ و قفس مرا
۶
گفت آیمت به سر دم مردن فغان که گشت
آغاز وعده حسرت آخر نفس مرا
۷
زین پس به کنج صومعه نوشم شراب امن
کانجا بدین لباس نگیرد عسس مرا
۸
گفتم به کوی دوست پی از گریه گم کنم
طوفان اشک بست ره از پیش و پس مرا
۹
بنمودمی حقیقت آب بقا به خضر
بودی به خاک پای تو گر دست رس مرا
۱۰
یغما خوشم به خرقه که عمری در این لباس
بودم شراب خواره و نشناخت کس مرا
نظرات