یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۱۴۴

۱

صدنامه نوشتیم وز صدر تو خطابی

صادر نشد ار خود همه دشنام و عتابی

۲

یاد آیدم احوال دل و سینه ویران

هر گه شنوم ناله جغدی ز خرابی

۳

ای آب خضر آنچه در اوصاف تو گویند

غافل مشو از حرمت خود درد شرابی

۴

در اشک من و دیده من بین که بینی

بحری که در او موج برآید ز حبابی

۵

در جلوه گه توسنش ار بخت بلندم

بر عرش برد بوسه توان زد به رکابی

۶

آید مگرم روی تو در واقعه دارم

در عمر به یک چشم زدن حسرت خوابی

۷

یک آیه قرآن که در او حرمت می کو

انکار مکن مفتی اگر زاهل کتابی

۸

در طره پرتاب مپیچ ای دل شیدا

بیم است که روزی شود این موی طنابی

۹

یغما اگرت آرزوی علم فقیه است

جهلی زخدا خواه و بخوان صرف و نصابی

تصاویر و صوت

نظرات