یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۱۴۹

۱

شد فاش در آفاقم آوازه شیدائی

معروف جهان گشتم از دولت رسوائی

۲

خیز ای دل دیوانه کز بهر تو می گردند

ویرانه به ویرانه طفلان تماشائی

۳

وقت است که خون گردد بیم است که خون گریم

دل از ستم تنها من از غم تنهائی

۴

تا چند به دورانت می خواهم و خون نوشم

آب طربت خون باد ای ساغر مینائی

۵

فرمود طبیب امروز تجویز به گل قندم

فحش از چه نمی گوئی لب از چه نمی خائی

۶

گفتی که شوم سرمست، گیرم بدو بوست دست

از بهر چه خواهی بست، عهدی که نمی پائی

۷

یار من و یار تو آن غایب و این حاضر

یغما من و خاموشی، بلبل تو و گویائی

تصاویر و صوت

نظرات