
یغمای جندقی
شمارهٔ ۱۵۳
۱
صوفیان را دگر امروز نه های است و نه هوئی
آسمان باز همانا زده سنگی به سبوئی
۲
گر به دستی زده ام چاک ، گریبانِ سلامت،
نه ملامت کِشم از کرده ، توان کرد رفوئی
۳
بر سرم چون گذری دسته گل بر سر خاری
پا به چشمم چو نهی سرو روان بر لب جوئی
۴
من که صد سلسله چون حلقه موئی بگسستم
حلقه سلسله زلف توام بست به موئی
۵
زاهد ار اهل بهشت است خدایا مفرستم
جز به دوزخ چومنی ظلم بود یار چو اوئی
۶
زین همه شنعت بیهوده ات ای شیخ چه حاصل
رو بدست آر چو مردان خدا سیرت و خوئی
۷
ای خوش آن دل که ز ترکان پری چهر چو یغما
نشود شیفته رنگی و آشفته موئی
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی