یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۲۸

۱

خضر پنداری نهانی کرده قدری می در آب

ورنه کی بودی بقای زندگانی کی در آب

۲

نیستم ماهی، سمندر نیز، لیک از چشم و دل

رفت ایامم در آتش، گشت عمرم طی در آب

۳

مردم چشم مرا گر خانه ویران شد چه شد

دیر کی پاید بنایی را که باشد پی در آب‌؟

۴

حالم ای همدم مپرس از آه سرد و موج اشک

خود چه باشد حال مسکینی که باشد وی در آب

۵

آه و اشک من اگر بر کوه و وادی بگذرد

کوه خون گرید بقم روید بجای نی در آب

۶

غم نخورد ار چشم لیلی بر دل مجنون نسوخت

نجد بگذارد در آتش غرق گردد حی در آب

۷

تا کمر در آبم از تردامنی‌، ساقی بده

آب آتشگون که لطفی تازه دارد می در آب

۸

شه بر آب چشم مظلومان نبخشد ور نه من

صد ره از اشک تظلم غرق کردم ری در آب

۹

غیر گو خوش زی که با یغما در آن کوه زآه و اشک

هم من افتادم در آتش، غرق شد هم وی در آب

تصاویر و صوت

نظرات