یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۲۹

۱

به خاک تیره خون دختر رز ریخت از پندت

برو واعظ که این خون باد دامنگیر فرزندت

۲

خلل گر نیستت در گوهر واعظ چرا مادر

به عهد کودکی در دامن محراب افکندت

۳

تو را تحت الحنک عابد، نبی دانی چرا فرمود

چو مجنونی به حکمت خواست بر گردن نهد بندت

۴

تو ناصح گر بدینسان غم خوری از عیش می‌خوار‌ان

کسی در باغ جنت هم نخواهد یافت خرسندت

۵

چو خوناب کباب آید ز مژگان شور طعم اشکم

نمک پاشیده از بس بر دل ریشم شکر خندت

۶

حلاوت برد خط از شکرین لعلت‌، ترش منشین

رها کن تلخ‌گفتار‌ی که زهرآمیز شد قندت

۷

پی دریوزه می سر نهادی خوش به پای خم

جم عهدی اگر یغما به جامی دست گیرندت

تصاویر و صوت

نظرات