یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۳۷

۱

تا به کف پای خمم گردن مینائی هست

خبرم نیست که تسنیمی و طوبائی هست

۲

خون خم آنکه به فتوای خرد ریخت کجاست

که مرا نیز در این مسئله فتوائی هست

۳

رو بگردان قفسم را سوی مرغان حرم

تا بدانند که خوشتر ز حرم جائی هست

۴

من که دور از لب لعل تو به تلخی دادم

جان شیرین چه تفاوت که مسیحائی هست

۵

تا پشیمان شود از کشتن من گوید غیر

بی گناهش مکش امروز که فردائی هست

۶

بو که بر خاک رهت روی نهم می بوسم

بر سر هر گذری خاک کف پائی هست

۷

شهر تنگ است به دیوانه ی  ما لیک چه غم

گوشه بادیه و دامن صحرائی هست

۸

بسملم دوخته بر حلقه فتراک تو چشم

بعد مردن مگرش نیز تمنائی هست

۹

باز یغما شده دیوانه مگر کآمده جمع

کودکان وز طرف زاویه غوغائی هست

تصاویر و صوت

نظرات