یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۵۷

۱

بازم اندیشه مژگان سیاه دگر است

ملک دل عرصه جولان سپاه دگر است

۲

نیست از زلف بتان مصلحت آزادی دل

مرغ پر ریخته را دام پناه دگر است

۳

مهر سنجم همه در کفه استغنایش

گرچه صد کوه و کمر همسر کاه دگر است

۴

ننگم از بی کلهی نیست که در کشور عشق

نیک چون بنگری آن نیز کلاه دگر است

۵

نرم شد چرخ و به امید وفای تو خوشم

کآسمان را بدل سخت تو راه دگر است

۶

می نخوردن گنهت بس به ملامت چه کنی

دل ما رنجه که آن نیز گناه دگر است

۷

زخم خونین مرا آنچه ز مرهم طلبند

ظاهر این است که از تیر نگاه دگر است

۸

ای مه از روزن من دور که بی ماه رخی

شب نورانی من روز سیاه دگر است

۹

من چگویم دل یغما ز محبت چون شد

اشک گلگون و رخ زرد گواه دگر است

تصاویر و صوت

نظرات