یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۵۸

۱

شب‌ها به کشف سِرِّ دهانت به تاب و پیچ

بردم به روز و راه نبردم مگر به هیچ

۲

نفروشمت به عالم از آن جَعدِ پیچ پیچ

مویی نه ابلهم که دو عالم دهم به هیچ

۳

نجوای غیر اگر پیِ تَمهیدِ قتلِ ماست

ما نیز آگهیم چه حاجت به پیچ پیچ

۴

پیدا بود ز زلف تو انجام کار دل

سالِک غریب و شب سیه و راه پیچ پیچ

۵

با گریه تا برون کُنَدَم مُدَّعی ز بزم

یاد آرَدَم به خندهٔ بی‌جا به غلغلیچ

۶

خط شد محیط لعل تو تا خود چه‌ها کند

این اهرمن که خاتم جم کرد در کلیچ

۷

ریحان خط ز چشمهٔ شیرین لعل تو

تا بردمید کشته مرا تلخ اسفنیچ

۸

یغما مشو ز عربدهٔ چشم او ملول

ترک است و مست و حرف زند با سر قلیچ

تصاویر و صوت

نظرات