یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۵۹

۱

آن مرغ که جز در چمن آرام ندارد

پیداست که مسکین خبر از دام ندارد

۲

کافر نکند آنچه کند چشم تو با خلق

این ترک سپاهی مگر اسلام ندارد

۳

آغاز مکن راه غم عشق که صد ره

من رفتم وباز آمدم انجام ندارد

۴

خط آمد و کار از کف زلفش ستد ای دل

بگریز که نو سلسله فرجام ندارد

۵

آن نیست که ارباب ریا باده ننوشند

هر ننگ که در صومعه شد نام ندارد

۶

با روز وصالت ز شب هجر نترسم

این صبح بهشت است و ز پی شام ندارد

۷

آنرا که چو جم دست دهد جام صبوحی

دارای عراق است اگر شام ندارد

۸

محمود غلامی است اگر عشق نورزد

جمشید گدائی است اگر جام ندارد

۹

باخاک درت فرقی اگر هست فلک را

این است که ماهی چو تو بر بام ندارد

۱۰

ز آن روز که در گردش جام آمده یغما

دیگر غمی از گردش ایام ندارد

تصاویر و صوت

نظرات