
یغمای جندقی
شمارهٔ ۶
۱
زندهرود ار کنم از دست غمت مژگان را
خاک بر باد دهم ساحت اصفاهان را
۲
خازن خلد اگر آن روی بهشتی بیند
جاودان رخت به دوزخ فکند غلمان را
۳
بعد ازاین بر سر آنم که اگر دست دهد
دامن وصل تو در پای تو ریزم جان را
۴
مدعی یافته تا دولت دربانی تو
از فغانم مژه برهم نخورد کیوان را
۵
در خمار غمم از توبه کجایی ساقی؟
تا فدای سر پیمانه کنم پیمان را
۶
این عجبتر که تویی یوسف و از شومی عشق
من اسیر آمده در بند غمت زندان را
۷
یادگاری است از آن شست و کمان ای همدم
هان و هان برمکش از سینه من پیکان را
۸
جز دل من که به رحم آمد از او سنگ دلت
شیشه دیگر نشنیدم شکند سندان را
۹
چند یغما ز نهیب فلکت ترسانی؟
آخر از سیل چه اندیشه بود ویران را؟
نظرات
محمدجواد جوانبخت گل
سید علی ناصری