
یغمای جندقی
شمارهٔ ۶۳
۱
به جز به روی تو کآن طرهای سیاه برآید
کسی ندیده که عقرب به برج ماه برآید
۲
جریده بر صف مژگان او چه میزنی ای دل
گمان مبر که سواری به یک سپاه برآید
۳
متاع حسن ز کف رایگان مده که شود گم
هزار قافله تا یوسفی ز چاه برآید
۴
سفیدچشمیِ مَهْ بین که با رخِ تو زند دم
مپوش طلعت روشن که روسیاه برآید
۵
ز شِکوه تا نشوی رنجه کاش وقت تَظَلُّم
به جای ناله ز تن جان دادخواه برآید
۶
زآه من حذر ای زاهدانِ خشک که ترسم
خدا نخواسته آتش ز خانقاه برآید
۷
ز ظالمی است مرا چشم دادکش گه جولان
ز خاک تا سر زین خون بیگناه برآید
۸
به شست غمزه و تردستی خدنگ تو نازم
کامان نداد که از چاک سینه آه برآید
۹
پس از وفات به این آه و سوز در عجبستم
همی ز تربت یغما اگر گیاه برآید
نظرات