یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۶۹

۱

ترک چشمت چو به خونریزی عشاق آید

نظری کاش نصیب دل مشتاق آید

۲

همه شب سر شکند بر سر سودای جنون

بحث زلف تو چو در حلقه عشاق آید

۳

رفتم از کعبه به بتخانه و حیرت زده ام

چون غریبی که سوی شهر ز رستاق آید

۴

بت بلا فتنه چمن ماه ملک حور پری

هر چه گویم همه نسبت به تو اغراق آید

۵

گفتی این سلسله بر پای تو از چیست بپرس

سر این نکته از آن طره که تا ساق آید

۶

چمن روی تو چون باز کند دفتر حسن

گل مهیای بهم بستن اوراق آید

۷

بر سر یوسف اگر نام غلامیت نهند

تا قیامت شرف دوده اسحاق آید

۸

جز دو ابروی کجت راست به زیبائی و لطف

جفت هرگز نشنیده است کسی طاق آید

۹

زاهد اندیشه ز دوزخ مکن این خرقه شید

دولتی باشد اگر در خور احراق آید

۱۰

تو پری یا ملکی زانکه تصور نتوان

کآدمیزاد بدین صورت و اخلاق آید

۱۱

پی آن گندم خال ار نفروشد یغما

به دو جو روضه رضوان به پدر عاق آید

تصاویر و صوت

نظرات