
یغمای جندقی
شمارهٔ ۷۱
۱
گرچه دانم ره عشق تو به سر مینرود
میروم زان که دلم راه دگر مینرود
۲
دلم از صبح شب هجر چنان شد نومید
کِش به غفلت به زبان نام سحر مینرود
۳
گفتهام از لب شیرین تو روزی سخنی
همچنان از دهنم طعم شکر مینرود
۴
دجله در عهد سرشکم ورق نام بشُست
بحر چون موج زند نام شمر مینرود
۵
گاهگاهی خودی ای ناله به گوشش برسان
گرچه هرگز به تو امّید اثر مینرود
۶
دیده پُرآبم از آن است که یک چشم زدن
آفتاب رخش از پیش نظر مینرود
۷
چشم میگون ترا فتنه نخسبد هرگز
مستی از خانه خمار به در مینرود
۸
چه فسون کرد زلیخا که مه کنعانی
در ضمیرش به غلط یاد پدر مینرود
۹
یاری از سویِ کَسان خواهم و گوید یعقوب،
این گمانی است که در حق پسر مینرود
۱۰
زاهد ار پایه یغمات نه از جای مرو
به مقامی که مسیحا شده خر مینرود
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی