یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۸۴

۱

تا کنم چاک به کوی تو گریبانی چند

روزگاری زده ام دست به دامانی چند

۲

جز دل من که خورد زخمه از آن کاکل و زلف

نشنیده است کسی گوئی و چوگانی چند

۳

در لگدکوب بتان خاک دلم رفت بباد

چه کند یک ده ویرانه و سلطانی چند

۴

در سیه سلسله دل های غریبش گوئی

شب قدر است و بهم جمع پریشانی چند

۵

بود آرامگه گوهر پاک تو شود

دیده از قطره بر انگیخته عمانی چند

۶

خط و چاه زنخ و لعل لبش دانی چیست

ظلماتی و در او چشمه حیوانی چند

۷

نتوان برد دل از غمزه ترکان یغما

کز سپاه مژه دارند نگهبانی چند

تصاویر و صوت

نظرات