یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۹

۱

گفتی از بیداد روزی در فغان آرم ترا

هان مکن کاری که از افغان بجان آرم ترا

۲

گاه دست غیر بوسم گاه پای پاسبان

تا به تقریبی سری به آستان آرم ترا

۳

نیستی ذلت خطا خجلت گنه شرمندگی

رفتم ای رحمت که چندین ارمغان آرم ترا

۴

عاقبت ای ناله آن کردی که مایل شد به مهر

لال گردم بعد ازین گر بر زبان آرم ترا

۵

آن کنم کز مدعی نی نام ماند نی نشان

گر توانم در مقام امتحان آرم ترا

۶

کافرم ای دل بجرم ترک عشق ارنی به حشر

با مسلمانان عنان اندر عنان آرم ترا

۷

دیده ای یعقوب بر در نه که از خاک دری

می روم کز بوی پیراهن نشان آرم ترا

۸

بستگی ها را گشایش جز در میخانه نیست

ای کف حاجت چه سوی آسمان آرم ترا

۹

شرم کن شرم از رخ اسلام یغما از حرم

چند بگریزی و از دیر مغان آرم ترا

تصاویر و صوت

نظرات