یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۹۲

۱

آنکه در پرده دل خلق جهانی بر باید

چه قیامت شود آن لحظه که از پرده بر آید

۲

بر فلک آن نه هلال است که انگشت تماشا

مه برآورده که ابروی تو بر خلق نماید

۳

گر چنین طره پریشان گذری جانب بستان

تا قیامت نفس باد صبا غالیه ساید

۴

بگشا ناوک مژگان و به خون کش پر و بالم

تا نگویند که بر صید حرم تیغ نشاید

۵

اشک گلرنگ می و زمزمه ناله سرودم

ساقیم گو ندهد ساغر و مطرب نسراید

۶

آسمان سفله نهاده است ملامت نکنیمش

چه کند سفله نهاد ار طرف سفله نیاید

۷

حاجت شرح ندارد صفت گریه یغما

بحر مستغنی از آن شد که کس او را بستاید

تصاویر و صوت

نظرات