
یغمای جندقی
شمارهٔ ۹۸
۱
هرگز اندیشه زلفت نگذشتم به ضمیر
که به آفاق نرفت از نفسم بوی عبیر
۲
کافرم خواند واز عشق نیم توبه پذیر
وای زاهد گرم آگه شود از سر ضمیر
۳
خسروانند گدایان درت وایشان راست
غم سپه، آه علم، داغ نگین، خاک سریر
۴
بر سرخار به یاد تو چنان خوش بروم
که کسی خوش نرود بر سر دیبا و حریر
۵
جام در دست من و چشم تو از باده خراب
زلف در پای تو و گردن من در زنجیر
۶
نازم آن ابرو و مژگان که نه پیکان و نه زه
شهری آغشته به خون این چه کمان است و چه تیر
۷
غیر چشمت که همی می زندم بر به خدنگ
نشنیدم که به مردم زند آهو بره تیر
۸
با همه شیردلی ز آهوی وحشی نکهت
دارم آن وحشت کآهو بره از حمله شیر
۹
از هجوم مژه کن غارت و ز ابرو تاراج
ای سپهدار شکارافکن یغما نخجیر
نظرات