یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۴۱

۱

بر تو آن دیده و دل کو که به قانون گریم

خوشتر آن است که از قاعده بیرون گریم

۲

گاه چون رعد به آبادی و ویران نالم

گاه چون بر به کهسار و به هامون گریم

۳

درد اندوه تعب قتل عطش سوز گداز

بر تو ای کشته انواع ستم چون گریم

۴

بر لب خشک تو از دیده تر دارد جای

جاودان در عوض اشک اگر خون گریم

۵

در هلاک تو ندانم ز گران خسبی خاک

یا همی خود ز سبک خیزی گردون گریم

۶

ننگرم سرو بنی جز که ز مژگان به کنار

جوی ها کرده بر آن قامت موزون گریم

۷

بینم ار گونه گل چاک زنم غنچه مثال

جامه جان و بر آن عارض گلگون گریم

۸

چکنم گر نه بر آن کشته ممنوع فرات

دجله از دیده فرو ریزم و جیحون گریم

۹

خسته او کشته و من زنده رها کن که به درد

راست بر کژی این طالع وارون گریم

تصاویر و صوت

نظرات